چهار دست و پا می روم
بیست و هشتم شهریور ماه یک هزار و سیصد و نود و سه امروز بالاخره موفق شدم چهار دست و پا بروم ، حنانه از مسابقات تیم ملی برگشته بود و من انگار زیادی دلم برایش تنگ شده بود ، اومده بود خونمون و داشتن با مامانم راجع به مسابقات صحبت می کردن و با موبایل هاشون به هم عکس نشون می دادن و منو خیلی تحویل نمی گرفتن که دیدم سینه خیز رفتن راه به جایی نخواهد برد !! بنابراین عزمم رو جزم کردم و با توجه به تمارین سخت و دشوار قبلی و آمادگی های از پیش کسب شده به سرعت به طرفشون رفتم اونم به شکل چهار دست و پا مامانم همچین جیغ و داد کرد که وای نفسم داره گوگله می کنه که از کرده خودم پشیمون شدم ولی واقعیت اینکه راحت تر به هدفم ...
نویسنده :
مامانی
19:40